بارمان بارمان، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره

برای کودکم

آزمایش سلامت (غربالگری)

4 مرداد ساعت 8 صبح با بابایی رفتیم ازمایشگاه اندیشه تا ازمایش سلامت جنین بدم کلی استرس  و دلشوره داشتم  دو سه روزی میشه که تهوع هام تموم شده اما معده درد سرجاش باقیه حالا می تونم کم کم غذا بخورم تا تو حسابی جون بگیری برای ناهار مهمون داریم دوست بابایی از تهران با خونوادش دارن میان شمال قراره ناهار بیان خونه مادرجون 93.5.4
7 آذر 1393

سالگرد عروسی مامان و بابا

عزیزم امشب سالگرد عروسی منو بابایی و تو تو دل منی چقدر خوشبختم امشب بابایی برام هدیه گرفت و چنتا عکس گرفتیم چون حال من خوب نبود بیرون نرفتیم امسال خیلی خوب شروع شد روز مادر ، روز پدر ، سالگرد عروسیمون تو توی دلم بودی   خدایا شکرت 93.4.11 ...
7 آذر 1393

سونو nt

عزیزم امروز سونو nt داشتم سونو سلامت ، تو گل مادر یه خورده تنبلی و کم تکون می خوری مجبور شدم 2 تا اب میوه و یه بستع بیسکویت بخورم تا تو تکون بخوری و دکتر اعلایی بتونه اندازه های دقیق تو بگیره قربونت برم امروز دکتر کامل نشونم داد اون قلب کوچولوت که تند تند می زد دیدم ولی صداشو نشنیدم هنوز قربونت برم معلوم نی شما دختری یا پسر اما استخونبندیت شبیه پسراست یه چیزی تو وجودم میگه شما پسری ولی هرچی هستی امیدوارم سالم و تندرست باشی حالا بارانا یا بارمان عشق منو بابایی هستی بوس اینم عکس سونو 93.4.8 سن تو زده 12 هفته و 4 روز ...
7 آذر 1393

بی قراری

عزیز دل مادر مدت هاست ننوشتم اما همیشه تو فکرمی و به یادتم روزها و شبای سختی و می گذرونم ببخش گاهی شکایت  می کنم از درد و روزگار می دونم هرچیزی رو به سختی به دست بیاری برات ارزش بیشتری داره این روزا بی قرارم تحملم کم شده البته عشق مادر ، من کلا ادم کم تحملی هستم دلم می خواست همین الان تو بغلم بودی فکر 9 ماه انتظار دیووه ام می کنه نمی تونم هیچی بخورم حتی آب هم حالمو بهم می زنه این تهوع و ضعف شدید داره منو از پادرمیاره نگران تو ام که آسیبی نبینی معده دردای وحشتناکی دارم که اجازه نمی ده چیزی بخورم مدتیه خونه مادرجونم بیشتر روزا رو تو تختخواب سپری می کنم و هر دفعه که دچار حالت تهوع میشم دنیا جلو چشام تیره و تار میشه همه وجودم دچار درد میشه ...
7 آذر 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به برای کودکم می باشد